معنی فاقد ارامش

حل جدول

فاقد ارامش

ناامن


ارامش

سکون،فراغ،آسودگی،راحتی


مایه ارامش

تفاهم

سکینه


ارامش بخشیدن

تسلی دادن


رنگ ارامش

آبی

فارسی به عربی

ارامش

سلام، صمه، عزاء، فتره الهدوء، موازنه، هدوء


ارامش طلبی

مبدا السلام


فاقد

بدون


ارامش طلب

سلمی


ارامش دادن

صمه

لغت نامه دهخدا

فاقد

فاقد. [ق ِ] (ع ص) آنکه چیزی یا کسی از دست او رفته باشد. (اقرب الموارد). مقابل واجد.
- فاقد چیزی بودن، نداشتن آن. (یادداشت بخط مؤلف).
|| زن شوی یا پسر گم کرده. زن شوی یا پسر مرده. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || گاو ماده که بچه اش را دده خورده، و کذا ظبیه فاقد. (منتهی الارب). رجوع به فقد و فقدان شود.

فارسی به انگلیسی

فاقد

A-, Destitute, Devoid, Less _, Sans, Un-, Void, Wanting

فرهنگ فارسی هوشیار

فاقد

گم کننده، از دست رفته، نداشتن آن

فارسی به آلمانی

ارامش طلب

Pazifist, Pazifist [noun]

معادل ابجد

فاقد ارامش

727

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری